حل می شود شکوه غزل در صدای تو
ای هرچه هست در وجودم فدای تو
هر شب به روز آمدنت فکر می کنم
هر صبح بی قرار ترینم برای تو
بیدار می شوم ازین خواب هولناک
یک صبح دلنشین با نفس آشنای تو
روزی که میرسی و پهن می شود
چون فرش آسمان دلم زیر پای تو
یک روز گرم و روشن سرشار می شوم
در خلسه ای که می وزد از چشم های تو
روزی که با شروع کلام تو مثل قند
حل می شود شکوه غزل در صدای تو
نظرات شما عزیزان: